رو به ناكجا
آن سوي بي سوها
سر به زير
دستهايي كه جاماند
لبهايي كه پلاسيد و سياه شد
من حسرت ديدنت را قاب گرفتم
روي ديوار ترك خورده قلبم چسباندم كه تركهاي زشتش را بپوشاند
من دلتنگي را با هر نبضي كه خون پمپاژ مي كند گره زدم
تا ذره ذره وجودم را در نوردد
از چشمانم بگذرد
از گردنم
از سينه ام
از گلويم.
از هر آنجا كه روزي گذر لبهايت بود
راستي چرا مزه لبانت روي لبهاي كبودم خشك نمي شود؟
پ.ن: ببينيد و بشنويد
كه ,روي , از , ,دستهايي ,ذره ,دستهايي كه ,از سينه ,سينه ام , از ,
درباره این سایت